سید محمدحسین بهجت تبریزی از تولد، عاشقی تا مرگ / راز جاودانگی و مانایی شهریار چیست؟
تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۳۶۸۰۵
به گزارش خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز، امروز بیست و هفتم شهریورماه، سالروز درگذشت استاد شهریار، شاعر معاصر کشورمان روز ملی شعر و ادب فارسی است.
شهریار شعرهایی به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی دارد که در قالبهای غزل، قصیده، قطعه و رباعی سروده است.
شهریار در سال ۱۲۸۵ در روستای خشگناب در بخش قرهچمن آذربایجان ایران در اطراف تبریز متولد شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او نخستین شعر خویش را در چهار سالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود. بیشک سرایش این شعر کودکانه، گواه نبوغ و قریحه شگفت انگیز او بود.
پس از دوران کودکی، هنگامی که به تبریز آمد، مفتون این شهر جذاب، تاریخساز و ادیب پرور شد. دوران تحصیلات اولیه خود را در مدارس متحده، فیوضات و متوسطه تبریز گذراند و با خواندن و نوشتن زبان های ترکی، فارسی و عربی آشنا شد. پس از آن به تهران آمد و در دارالفنون تهران تا کلاس آخر مدرسه طب تحصیل کرد و در چند مریض خانه مدارج انترنی را نیز گذراند اما در سال آخر تحصیل به علت عشقی عمیق و ناراحتی خیال و پیش آمدهای دیگر از ادامه تحصیل محروم شد و با وجود مجاهدت هایی که بعدا به وسیله دوستانش به منظور تعقیب و تکمیل این یک سال تحصیل شد، شهریار رغبتی نشان نداد و ناچار شد، وارد خدمت دولتی بشود؛ چند سالی در اداره ثبت اسناد نیشابور و مشهد خدمت کرد و در ۱۳۱۵ خورشیدی به استخدام بانک کشاورزی تهران در آمد.
از دوستان شهریار، مرحوم ابوالقاسم شهیار، استاد صبا، نیما بوشیج، امیری فیروزکوهی، تفضلی و هوشنگ ابتهاج را میتوان نام برد.
شهریار ابتدا در اشعارش «بهجت» تخلص میکرد اما سپس دوبار برای انتخاب تخلص با دیوان حافظ فال گرفت و تخلص شعر خود را به شهریار تبدیل کرد.
اشعار نخستین وی بیشتر به زبان فارسی سروده شده است. شهریار خود میگوید وقتی که اشعارم را برای مادرم میخواندم، وی به طعنه میگفت: «پسرم شعرهای خودت را به زبان مادریت هم بنویس تا مادرت نیز اشعارت را متوجه شود»! این قبیل سفارشها از طرف مادر و نیز اطرافیان همزبانش، باعث شد تا شهریار با الهام از ادبیات ملی آذربایجان، اثر بدیع و عظیم «حیدربابایه سلام» را به زبان مادریش بیافریند که تاکنون به ۷۵ زبان زنده دنیا ترجمه و منتشر شده است:
در بحث پیرامون جایگاه ادبی شهریار، نباید نقش بسیار مهم سرودههای دینی او را انکار نمود. راز عمده موفقیت شهریار در سرودن آثار مذهبی، این است که وی، این اشعار را از عمق دل و سویدای جان سروده و مشتی حرف و کلمه را به دنبال هم و در لباس نظم و قالب اصطلاحات عروض و قافیه، مرتب نکرده است. شهریار به معنای واقعی کلمه، یک شاعر مسلمان است.
آشنایی با معشوقه اش ثریا ابراهیمی، ماجرای عاشقیاستاد شهریار در جوانی و زمانی که هنوز در رشته پزشکی درس میخواند روزی به همراه استاد ملک شعرای بهار و استاد صبا در مغازه ای به تماشای آتش بازی نشسته بودند که ناگهان چشمش به دختری زیبا افتاد که با شور و هیجان آتش بازی را تماشا میکرد و با همان یک نگاه دلباخته دختر شد. او ثریا دختر عبدالله امیر طهماسبی (یکی از فرماندهان گارد قاجار) بود. شهریار از ثریا با نام پری در اشعار خود یاد میکرد.
شهریار که آن زمان شهرت زیادی نداشته به خواستگاری ثریا میرود و از آنجایی که وضع مالی خیلی خوبی نداشت جواب رد میشوند. شهریار به این عشق پایبند ماند و تا ۴۷ سالگی ازدواج نکرد. ثریا اما با چراغعلی سالار حشمت که پسرعموی رضا شاه بود ازدواج کرد و عشق شهریار ناکام ماند. این دلداگی باعث شد شهریار یک سال پیش از فارغ التحصیلی در رشته پزشکی درس را کنار گذاشته و تغییری اساسی در مسیر زندگی و روح و روان وی پدید آمد. نهایتاً در سال ۱۳۱۴ که شهریار به خاطر بیماری در بیمارستان تهران بستری بود، ثریا برای دیدار دوباره با وی به بیمارستان رفت و این آخرین دیدار آنها بود. اینجا بود که شهریار غزل مشهور خود را گفت:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
استاد شهریار مدتی از بیماری ریوی رنج میبرد و زمانی که دیگر امید به بهبود حال را از دست داده بود به دوستان خود گفت اگر پس از مرگم خواستند مرا در تهران دفن کنند، در جوار حرم حضرت عبدالعظیم به خاک بسپارند و اگر خواستند در زادگاهم آذربایجان مدفون کنند، مرا بدر دامن کوه "حیدر بابا" یا مقبره الشعرای تبریز به خاک بسپارند.
استاد شهریار در بیست آذر ۱۳۶۶ پس از کسالتی ماندگار در بیمارستان بستری شد. با وجود مراقبت و معالجه بیماری به طور موقت این شاعر محبوب در روز شنبه ۲۶ شهریور ماه ۱۳۶۷ شمسی چشم از جهانی فانی فروبست. محمد حسین بهجت در ۲۷ شهریور ماه در مقبره الشعرای شهر تبریز به در منزل ابدیش آرام گرفت.
راز ماندگاری اشعار استاد شهریارشهریار تا زنده بود، همچنان عشق به ایران را در جان و دل داشت و از ذکر سرافرازیهای مام میهن و تاریخ پرشکوه و والایش، در شور و شعف میآمد. او آذربایجان را جزو جداییناپذیر ایران میدانست. شهریار هیچگاه، خود را بدون ایران و ایران را بدون اجزای ارجمند آن که همانا اقوام مختلف ایرانی است، احساس نمیکرد.
هرگاه چکامهای به نام ایران به خاطرش میآمد، آذربایجان را به وفاداری به ایران توصیه میکرد. شهریار با بازتاب این احساس لطیف و حقیقی، علاقه وصفناپذیر خود به وطن را آشکار ساخته و البته میان این احساس لطیف، با عقاید افراطی و ناسیونالیسم، تفاوت ماهوی برقرار ساخته است. احساس میهندوستی شهریار، از نوع «حبُ الوطن من الایمان» است. به عبارتی، ستایش سرزمین، یک نمود آرمانی است و این نمود برای شهریار دارای ارزشی ذاتی است. شهریار، هویت خود را از ایران میگیرد و این سرزمین نیز به سبب وجود مردم باایمان، هویت مییابد.
استقبال عمومی از دیوان شهریار، بشارت دهنده این حقیقت است که پیوند ذوقی و عاطفی ایرانیان با شعر و ادب اصیل، ناگسستنی و پیمان جاویدان بین روح و شعر ایرانی، ناشکستنی است و تا زمانی که سفینه حافظ و سعدی و شهریار را چون کاغذ زر میبرند، میتوان یقین داشت که آتشی که نمیرد همیشه و همچنان فروزان است.
انتهای پیام/
صفیه رجایی هرندی کد خبر: 1153935 برچسبها شعر و ادبیاتمنبع: ایسکانیوز
کلیدواژه: شعر و ادبیات استاد شهریار
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.iscanews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسکانیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۳۶۸۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
امروز با صائب تبریزی: شرم یوسف مانع رسوایی یعقوب ماست
برنمی آیم به تسکین دل خودکام خویش چون فلک در بیقراری دیده ام آرام خویش موجه بی دست و پا رادایه ای چون بحر نیست فارغم از فکر آغاز و غم انجام خویش چشمه امید رانتوان به خاک انباشتن ورنه می گشتم ز بی صیدی شکار دام خویش شکرستانی برای تلخکامان گشته است غفلت شیرین لبان ازلذت دشنام خویش دردسر بسیار دارد دردمندیها که من سوختم چون لاله تاپرکردم ازخون جام خویش حرص برمن دردهای نسیه راکرده است نقد صبح نا گردیده می افتم به فکر شام خویش گرچه مطلب نیست در پیغام دردآلود من خجلتی دارم،که نتوان گفت، از پیغام خویش شرم یوسف مانع رسوایی یعقوب ماست چشم ما درپرده دارد جامه احرام خویش قوت گویاییی تا در زبان خامه هست ثبت کن بر صفحه ایام صائب نام خویش کانال عصر ایران در تلگرام